توانایی خود را افزایش دهیم

فرهنگ و هنر
توانایی خود را افزایش دهیم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

• لطفا مطالب سایت را به صورت منظم پیگیری کنید
• ارائه پیشنهادات و نظرات شما باعث بهبود کیفیت ارائه مطالب خواهد شد

بعضی از مطالب آموزشی سایت توسط اینجانب نوشته نشده و صرفا جهت مطالعه دوستان از منابع دیگری جمع آوری شده است
چنانچه در مطالب موضوعی ملاحظه شد که از نظر علمی ، اعتقادی ، سیاسی ، مذهبی و ... دارای مشکل بود حتما در قسمت نظرات ذکر بفرمایید تا اصلاح گردد.
با تشکر
موفق باشید

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۴ ق.ظ

درس دوم- ده اصل علم اقتصاد- مبانی تصمیم گیری

دیدیم که مطالعه رفتار انسان در بخش عمده ای از تعاریف علم اقتصاد جایگاه مهمی بر عهده دارد. یک پرسش مهم در این مطالعه آن است که افراد چگونه تصمیم می گیرند. چه عواملی بر تصمیم گیری های ما تاثیر می گذارد. چرا فلان کالا را می خریم و فلان کالا را نمی خریم.  هر تصمیم ما مستلزم چه نتایجی است. در علم اقتصاد درک این فرآینده مهم است چرا که تک تک این تصمیمات هستند که در نهایت جریان های اقتصادی در یک واحد بزرگ تر مثل شهر، کشور و قاره را شکل می دهند.

 

اصل  اول: مواجهه با مبادله
درس اول
 این است که بدانیم هیچ چیز مجانی نیست. اصطلاحا گفته می شود به کسی نهار مجانی نمی دهند «There is no free lunch». برای به دست آوردن یک چیز معمولا باید چیز دیگری را از دست بدهیم. همین الان که شما نشسته اید و در حال خواندن این مطلب هستید فرصت دیدن یک فیلم، بیرون رفتن با دوستان، چرت زدن یا... را از دست داده اید. بنابراین در هر تصمیمی که می گیریم باید بسیار دقت کنیم. هر تصمیم ما مترادف است با از دست دادن فرصت برای انجام بسیاری کارهای دیگر که می توانند مسیر زندگی ما را تغییر بدهند. در هر لحظه از زندگی ما با هزار راهی مواجه می شویم که فقط یکی از آنها را می توانیم انتخاب کنیم.

فرض کنید شما یک خانه و یک پراید دارید و ۱۵۰ میلیون تومان پول. با این پول شما مثلا می توانید بروید یک بی.ام.و بخرید یا یک زمین در کرج. قیمت زمین شما در کرج پس از پنج سال چندین برابر خواهد شد ولی ماشین شما ارزشش  پایین خواهد آمد. در مقابل در این پنج سال شما از زمین تان استفاده خاصی نخواهید کرد ولی از ماشین مدل بالایتان هم لذت فراونی خواهید برد و هم با تغییر تشخص و جایگاه اجتماعی شما ممکن است پای شما را به محافلی باز کند که بتواند امکانات بهتری را پیش پای شما بگذارد. در نهایت شما باید انتخاب کنید که کدام یک از این دو را می خواهید انتخاب کنید و با انتخاب هر کدام از آنها دیگری تبدیل به یک فرصت سوخته می شود.

در اجتماع نیز این تقابل را شاهد هستیم. یکی از معروف ترین این دو گانه ها، دو گانه برابری و بهره وری است. چنانکه در ادامه خواهیم دید دخالت در بازار به قصد ایجاد برابری بیشتر منجر می شود که بازار کارآمدی خود را از دست بدهد. بهترین مثال آن قانون حداقل دستمزد است، این یک اصل بدیهی اقتصادی است که وجود قانون حداقل دستمزد منجر به کاهش تولید و کاهش عرضه فرصت های شغلی می شود چرا که بازار را از نقطه بهینه اش خارج می کند، در سوی مقابل موافقان استدلال می کنند نباید اجازه داد افراد با حقوقی که کفاف حداقل های زندگی را نمی دهد استخدام شوند.

نمونه معروف دیگر دو گانه دفاع و رفاه ست. هر قدر بر بودجه دفاعی کشور اضافه شود از آنچه می تواند برای رفاه اقتصادی شهروندان صرف شود کاسته می شود. پیدا کردن نقطه ای بهینه در این میان برای سیاستگزاران یک کشور امری مهم و حیاتی است.

 

اصل دوم: قیمت یک کالا آن چیزی است که برای بدست آوردن آن کالا از آن صرف نظر کرده ایم.
چنانکه در بخش پیشین دیدید ما در هر لحظه از زندگیمان با انتخاب و مبادله مواجهیم. انتخاب و تصمیم ما در این میان بر چه اساسی بنا می شود؟ طبیعتا یک انسان منطقی این تصمیم را براساس سود، زیان و هزینه هر یک انتخاب در مقابل دیگر انتخاب ها اتخاذ خواهد کرد. 

بگذارید به مثال قبلی باز گردیم یعنی خرید بی.ام.و یا زمین در کرج. سود زمین در کرج این است که بعد از پنج سال قیمتش چندین برابر خواهد شد، زیانش این است که در این مدت شما نمی توانید از آن استفاده ای بکنید. خرید ماشین مدل بالا در مقابل این سود را دارد که شما از آن استفاده می کنید، لذت می برید، دخترها یا پسرها احتمالا به شما توجه بیشتری می کنند، تشخص و جایگاه اجتماعی شما بالاتر می رود. زیانش این است که بعد از پنج سال ماشین شما ارزشش را به شدت از دست می دهد یعنی شما پول فراوانی از دست می دهید.

در اینجا به مفهومی می رسیم که هزینه فرصت (Opportunity Cost) نام دارد. هزینه فرصت یک انتخاب، آن چیزی است که شما در مقابل انتخابتان از دست می دهید. به عبارت دیگر اگر یک فرد و یا یک بنگاه، از میان چندین انتخاب متفاوت یکی را برگزیند، هزینه فرصت این فرد یا بنگاه، معادل است با هزینه مرتبط با بهترین انتخاب ممکن از بین سایر انتخاب های باقی مانده که از آن صرف نظر شده است.

بعدا به هزینه فرصت باز خواهیم گشت و آن را دقیق تر مورد بررسی قرار خواهیم داد. تا آن موقع این مثال ساده را در نظر داشته باشید. فرض کنید شما تصمیم بگیرید به دانشگاه بروید و برای چهار سال درس بخوانید تا یک لیسانس بگیرید و در این چهار سال هزینه تحصیل شما بیست میلیون تومان است. آیا این هزینه فرصت تحصیلات شماست؟ نه هنوز. شما در این چهار سال به جای درس خواندن می توانستید کار بکنید. فرض کنید درآمد شما در این چهار سال بیست میلیون تومان می بود. در این صورت هزینه فرصت تحصیلات شما چهل میلیون تومان است. محاسبه واقعی البته از این پیجیده تر است و عوامل بسیاری در آن نقش دارند که به آن باز خواهیم گشت.

 

اصل سوم: انسان منطقی به مارجین فکر می کند.
در اقتصاد عموما افراد، افرادی منطقی فرض می شوند. انسان منطقی بنابر تعریف کسی است که به صورت سیستماتیک و هدفمند با توجه به امکاناتی که دارد بهترین تصمیم را برای رسیدن به اهدافش اتخاذ می کند. طبیعتا در عالم واقع این اتفاق بسیاری اوقات رخ نمی دهد اما این فرض در علم اقتصاد فرضی اساسی و لازم است.

واژه دیگری که بعدا بیشتر درباره آن سخن خواهیم گفت، مارجین (Margin) و مارجینال (Marginal) است. در فارسی مارجینال را «نهایی» ترجمه کرده اند. ما در اینجا همان کلمه انگلیسی را به کار خواهیم برد.

تغییرات مارجینال که در اقتصاد با آن سر و کار داریم در واقع به معنای تغییری است که در خروجی یک تابع پس از یک تغییر کوچک در ورودی تابع حاصل می شود. فرض کنید شما برای امتحان در حال مطالعه هستید. شما باید تصمیم بگیرید یک ساعت بیشتر درس خواندن چه میزان تغییر در نمره شما خواهد گذاشت و بر این اساس آیا صرف می کند که شما یک ساعت بیشتر درس بخوانید یا یک ساعت بیشتر بخوابید. در نهایت تصمیم شما برای اتخاذ آن، براساس هزینه مارجینال (Marginal Cost) و فایده مارجینال (Marginal Benefit) آن تصمیم اتخاذ می شود.

بگذارید برای روشن شدن موضوع یک مثال بزنیم. فرض کنید شما یک اتوبوس دارید و این اتوبوس شما ۵۰ جای خالی دارد. این اتوبوس بین تهران و مشهد کار می کند و هر سفر آن بین تهران و مشهد برای شما به عنوان صاحب اتوبوس یک میلیون تومان هزینه دارد. بنابراین هزینه متوسط برای هر صندلی ۲۰ هزار تومان است. آیا بر این اساس می توان گفت که شما نباید هیچ بلیطی را کمتر از ۲۰ هزار تومان بفروشید؟

شاید در وهله اول منظقی به نظر بیاید که هیچ بلیطی نباید کمتر از ۲۰ هزار تومان فروخته شود، اما بگذارید کمی به مسئله دقیق تر نگاه کنیم تا مشخص شود که تصمیمات اقتصادی براساس فایده و زیان مارجینال گرفته می شود.

فرض کنید شما چهل صندلی را هر کدام به قیمت ۴۰ هزار تومان پیش فروش کرده اید، اتوبوس شما در حال راه افتادن است و ۱۰ صندلی خالی دارد. یک مسافر هم در ایستگاه هست که حاضر است تنها ۱۵ هزار تومان بپردازد. آیا باید قبول کنید و او را با این قیمت سوار کنید؟

البته که باید قبول کنید. چرا که اضافه کردن یک مسافر به هزینه شما چیز چندان زیادی اضافه نمی کند، ممکن است وزن او کمی مصرف بنزین شما را بالا ببرد و... ولی فایده ای که شما می برید در مقایسه با وضعیتی که او را سوار نکنید بسیار بیشتر است. به عبارت دیگر اگر چه شما بلیط را با قیمتی پایین تر از هزینه متوسط فروخته اید، اما قیمت بلیط بالاتر از هزینه مارجینال است و بنابراین فروش آن به صرفه است.

بگذارید یک مثال دیگر بزنیم. چرا آب اینقدر ارزان است و الماس اینقدر گران؟ این پرسش تا مدت ها ذهن اقتصاددان ها و متفکران را مشغول کرده بود و پاسخ هایی که به آن داده شده اند بسیار جالب و خواندنی هستند. در حالی که آب برای تمامی فعالیت های آدمی حیاتی است و بدون آب انسان نمی تواند زندگی کند قیمتی ندارد ولی الماس که نقش مهمی در زندگی آدمی بازی نمی کند چنین گران است.

یک بار دیگر دلیلش این است که تمایل آدمی به پرداخت (Willingness to Pay) برای یک کالا متناسب با فایده مارجینالی است که یک واحد اضافه تر از آن کالا فراهم می آورد. فایده مارجینال اما خود ربط وثیقی با این دارد که چه تعداد از آن کالا موجود است. فایده مارجینال یک لیوان آب اضافه چندان زیاد نیست چرا که آب به فراوانی موجود است اما الماس سخت کمیاب است و بنابراین فایده مارجینالش بسیار بالاست.  

به عنوان نتیجه این اصل همواره برقرار است که یک انسان منطقی تنها وقتی تصمیم به انجام عملی می گیرد که فایده مارجینال آن عمل از هزینه مارجینال آن بالاتر باشد.

 

اصل چهارم: افراد به محرک ها پاسخ می دهند.
یک محرک می تواند به شکل تنبیه یا تشویق ظاهر شود یا همان داستان چماق و هویج خودمان. در درک رفتار بازار، شناخت این محرک های تشویقی و تنبیهی بسیار مهم است. داستان پیاز و سیب زمینی را همه به خاطر داریم. یک سال در میان یکی از این کالاها کمیاب می شد و گران.

در یک سال پیاز کم بود و گران و سیب زمینی زیاد و ارزان. در سال بعد کشاورزها ترجیح می دادند به جای سیب زمینی پیاز بکارند، پیاز زیاد می شد و ارزان و سیب زمینی کمیاب و گران. محرک تشویقی در اینجا قیمت بالاتر بود. پس از مدتی این چرخه متوقف شد، اگر دلیلش دخالت دولت نمی بود می توانست این باشد که کشاورزان چشم شان از اثرات این حلقه معیوب ترسیده بود. در اینجا محرک موثر ترس از تنبیه و ضرر بود. 

باید دقت داشت که این محرک ها همیشه به آن شکلی که ما فکر می کنیم عمل نمی کنند. یک مثال جالب در این زمینه اجباری شدن  کمربند ایمنی است. در دهه شصت رالف نیدر کتابی پرفروش با نام «ناامن در هر سرعتی» نوشت و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داد. نتیجه، اجباری شدن کمربند ایمنی در اتومبیل ها بود. نتیجه چه می توانست باشد؟ نتیجه مستقیم آن مشخص است. سرنشینان اتومبیل بر اثر تصادف خسارت کمتری می بینند و مرگ بر اثر تصادف کاهش می یابد.

اما این همه ماجرا نیست چرا که این قانون محرکی فراهم می کند که رفتار رانندگان را تحت تاثیر قرار دهد. تصادف کمتر، منجر به مرگ یا جراحت سنگین راننده می شود، پس راننده انگیزه بیشتر برای ناامن راندن و انگیزه کمتری برای آهسته راندن دارد. در واقع این عمل تابع هزینه فایده راننده را تغییر داده است.

پیش از این ترس از مرگ یا جراحت سنگین آهسته راندن را از لحاظ اقتصادی به صرفه می کرد، پس از تغییر تابع، سریع تر راندن به صرفه تر شده است. بنابراین منطقی است که متوسط سرعت رانندگی و ناامن راندن افزایش پیدا کند و در نتیجه تعداد تصادف ها بالا برود. درست است که رانندگان خود ضربه کمتری می بینند چرا که کمربند ایمنی می بندند اما ناامن راندن آنها می تواند مثلا برای عابرین پیاده، موتورسواران یا دوچرخه سواران مرگبار تمام شود. آیا واقعا چنین است؟

در یک مطالعه در سال ۱۹۷۵ سام پالتزمن نشان داد که این قانون آثار جانبی خود را داشته است. بنابر یافته های پالتزمن این قانون به میزان اندکی تعداد مرگ و میرها را کاهش داده است در حالی که تعداد تصادفات و مرگ عابرین پیاده را افزایش داده است. این مطالعه نمونه خوبی از این است که یک سیاست می تواند با تغییر انگیزه ها باعث تغییرات گسترده و ناخواسته ای بشود و در نتیجه سیاستگزاران به هنگام تصمیم گیری باید دید همه جانبه ای داشته باشند و این دید همه جانبه با در نظر گرفتن تغییرات ایجاد شده در انگیزه ها و اثراتش بر رفتار افراد به دست می آید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۰۳

نظرات  (۱)

۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۴:۵۷ حسین شکری
سلام مرسی از مطالب جالبتون.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی