درس هفتم- بیان مفاهیم ابتدایی در ترکیب بندی تصویر
مفهوم ریتم و تکرار
تکرار منظم یک عنصر، اصطلاحا ریتم خوانده می شود. ریتم در بعضی هنرها مانند موسیقی عنصری ذاتی است که بدون وجود آن هیچ آهنگی ساخته نمی شود. اما در هنرهای تجسمی ایجاد ریتم یکی از تکنیک هایی است که می تواند به طراح در ایجاد معناهایی خاص در تصویر کمک کند. برای ایجاد ریتم باید یک عنصر پایه ای ایجاد کرد. این عنصر پایه ای (یا مُوتیف) می تواند از شکلی ساده یا پیچیده تر درست شده باشد. تکرار منظم این عنصر پایه ای در تصویر یا به تنهایی کلیت تصویر را شکل می دهد و یا زمینه ای برای حضور دیگر عناصر تصویری را به وجود می آورد.
برای روشن شدن مطلب و اهمیت معنای ریتم در تصویرسازی دو مثال در اینجا ارایه می شود.
نمونه اول را می توان در هنرهای سنتی ایرانی پیدا کرد. بسیاری از کاشی کاری ها، گچ بری ها و امثالهم از تکرار هندسی یک عنصر پایه ای شکل گرفته اند. در هنرهای سنتی معمولا یک عنصر (نقش) پایه ای براساس یک هندسه دقیق و منظم به تناوب تکرار می شود. به عنوان مثال تصویر (نقش) زیبای داخل گنبد مسجد شیخ لطف الله حاصل تکرار ریتمیک یکی از نقوش سنتی است. این نقش پایه ای علاوه بر اینکه با چرخش حول مرکز تکرار می شود، با نزدیک تر شدن به مرکز کوچک تر و کوچک تر می شود. این نمونه نشان می دهد در کاربرد ریتم می توان ابداعات زیادی به کار بست.
نمونه دوم استفاده از ریتم در طراحی پارچه است. با انتخاب یک عنصر پایه ای و تکرار آن می توان تصاویر بدیع و زیبایی را بر پارچه ها ایجاد کرد. در چاپ پارچه ها معمولا یک نقش پایه ای به صورت ریتمیک (هندسی یا غیر هندسی) مرتبا تکرار می شود.
نکته دیگری که هنگام استفاده از ریتم می توان مد نظر داشت این است که عنصر پایه ای هنگام تکرار می تواند اندکی تغییر کند، به این معنا که عنصر پایه ای می تواند به تدریج کوچک تر یا بزرگ تر شود. این موضوع باعث ایجاد تنوع در کلیت تصویر خواهد شد. نکته قابل توجه در ریتم این است که یک عنصر پایه ای به تنهایی می تواند کلیت بزرگ یک تصویر را ایجاد کند.
مفهوم فضای مثبت و منفی
منظور از فضای منفی، فضایی است که بین عناصر موجود در یک تصویر بوجود می آید و این فضا می تواند به عنوان یک عنصر واجد معنا مورد توجه قرار بگیرد. به عبارت دیگر در مواجه با یک تصویر آنچه تاثیر عمدی بر بیننده می گذارد عنصر مثبت است و مابقی عنصر منفی به شمار می رود. اما در مواردی فضای منفی می تواند خود واجد معنا باشد. نمونه خوب برای نشان دادن اهمیت فضای مثبت و منفی تصویر دو نیمرخ روبروی هم است که فضای منفی آنها در واقع شکل یک گلدان را می سازد.
معنا و اهمیت فضای مثبت و منفی در تصاویر این مفهوم را آشکار می کند که تمام عناصر بصری یک تصویر ممکن است در ظاهر مستقل و جدا از هم به نظر برسند، اما اگر فضای منفی معناداری بین آنها ایجاد شده باشد، می توانند یک کلیت را بوجود آورند. و یا به عبارت دیگر ترکیب بندی عناصر می تواند در خدمت ایجاد شکلی باشد که از فضاهای منفی بوجود می آید. کودکان که ذهن آنها با بسیاری از پیش فرض ها آشنا نیست، در مواجه با تصاویر مختلف توجه بیشتری به فضاهای منفی می کنند.
در فرهنگ چینی علامتی وجود دارد بهنام «یین و یانگ (Yin Yang)» که در آن از ارزش فضای مثبت و منفی به یک اندازه استفاده شده است. به طور کلی شکلی که از فضای منفی به وجود می آید، به این علت که ذهن بیننده را به جستجوی بیشتری فرا می خواند، معمولا از قدرت تاثیرگذاری بیشتری برخوردار است. بنابراین در ایجاد یک تصویر باید توجه خود را به فضای منفی بین عناصر نیز متمرکز کنیم تا از آنچه بوجود می آوریم، بتوانیم بهره بیشتری ببریم.
مفاهیم پایه ای متضاد: سکون و حرکت، منظم و نامنظم، پراکنده و متمرکز...
همانطور که قبلا بحث شد، هر تصویر حاوی پیامی است که قرار است به بیننده آن منتقل شود. پیام های مختلف، چه ساده باشند و چه پیچیده، عمدتا می توانند براساس یک سری مفاهیم پایه ای استوار گردند.
به عنوان مثال اگر هدف از یک تابلوی تبلیغاتی نشان دادن توانایی های یک خودرو باشد، در آن تصویر باید بر مفهوم حرکت (سرعت) تاکید شود. در مقابل اگر یک تصویر بخواهد وضعیت ترافیک شهر را نمایش دهد، باید از عناصری استفاده کند که بر سکون تاکید می کنند.
بنابراین اگر بخواهیم انواع و اقسام تصاویر گوناگون را ایجاد کنیم، می توانیم از این مفاهیم پایه ای در به وجود آوردن آنها کمک بگیریم. این مفاهیم عبارتند از سکون و حرکت، منظم و نامنظم، پراکنده و متمرکز، متعادل و ناپایدار، متقارن و نامتقارن، ساده و پیچیده (پرنقش)، شفاف و مات، متنوع و یکدست و... .
در نتیجه قدم اول در ایجاد یک تصویر بصری این است که بدانیم پیام مورد نظر تصویر بر چه مفهوم یا مفاهیم پایه ای می تواند استوار شود. سپس براساس تمام آموخته هایی که داریم، باید بدانیم آن مفهوم را چگونه می توان از طریق ترکیب عناصر مختلف ایجاد کرد. به عنوان مثال برای نشان دادن مفهوم سرعت و حرکت (برای تبلیغ یک خودرو) ترکیبی از خطوط تیز متمرکز بر یک نقطه، رنگ های گرم، تضاد روشنایی زیاد و... می تواند مفهومی از سرعت را القاء کند. پس باید در تصویر مورد نظرمان تا جایی که امکان دارد از این تمهیدات استفاده کنیم.
هر مفهومی در مقابل خود مفهوم متضاد و متقابلی هم دارد (پایدار در مقابل ناپایدار). در واقع هر تمهیدی که برای ایجاد یک مفهوم به کار بسته می شود، عمل خلاف و مقابل آن مفهوم مقابل را ایجاد می کند. برای مثال اگر بخواهیم مفهوم ایستایی (پایداری) را ایجاد کنیم، ترکیب بندی متعادل و حتی متقارن (به گونه ای که مرکز ثقل ترکیب بندی در میانه پایین تصویر قرار بگیرد)، خطوط افقی و ضخیم، رنگ های سرد و با درجه اشباع بالا و کنتراست سایه- روشن کم و... می تواند به ما کمک کند. در مقابل هر چقدر خلاف این تمهیدات عمل کنیم در واقع به مفهوم ناپایداری نزدیک شده ایم.
ایجاد بعد سوم
دنیای واقعی ما دنیای سه بعدی است. ما می توانیم شش جهت مختلف، بالا- پایین، چپ- راست و جلو- عقب را در تجربه های روزمره خود درک کنیم. اما دنیای تصویر دو بعدی است، به گونه ای که برای نمایش عمق (جلو یا عقب بودن یک عنصر) در یک تصویر باید تمهیدات خاصی را به کار بگیریم.
براساس مشاهدات و تجربیات فردی، همه ما درک کرده ایم که هر چه فاصله یک جسم از ما بیشتر می شود، آن جسم کوچک تر، رنگ پریده تر و جزییات قابل مشاهده اش کمتر می شود. استفاده از این سه تمهید برای بازنمایی عمق در یک تصویر می تواند به کار گرفته شود. به عبارت دیگر با بزرگ و کوچک کردن عناصر، پررنگ و کمرنگ کردن آنها و افزایش یا کاهش جزییات آن می توان دوری و نزدیکی آنها را از هم در یک تصویر نمایش داد.
روش دیگر نشان دادن سه بعدی بودن اجسام، نمایش وجوه مختلف یک حجم است. به عنوان مثال همیشه دو یا سه وجه یک مکعب برای ما قابل مشاهده است (اگر حجم بیش از اندازه بزرگ نباشد). به این صورت اگر سعی کنیم وجوه مختلف را به یک شکل اضافه کنیم، در واقع حسی از سه بعدی بودن به آن داده ایم. البته ما همیشه وجوه یک مکعب را که می دانیم مربع شکل هستند به صورت فرم هایی از لوزی مشاهده می کنیم. ترسیم دقیق آنچه مشاهده می کنیم بر صفحه تصویر کمک زیادی در واقع نمایی نمایش سه بعدی تصاویر خواهد کرد.
یکی دیگر از تمهیدات که قبلا نیز به آن اشاره شد، نمایش سایه های یک جسم است. حجم های واقعی در مقابل نور سایه ایجاد می کنند که نمایش این سایه روشن یه حجم های دو بعدی، حس سه بعدی بودن می بخشد.
تمرین ۱: دو مربع به ابعاد ۱۰x۱۰ سانتیمتر در کنار هم ترسیم کنید و تنها با استفاده از یکسری خطوط سعی کنید در یکی مفهومی از ایستایی و در دیگری مفهوم جنبش و حرکت را ایجاد کنید. انتخاب اندازه، ضخامت، نوع انحناء و... خطوط در اختیار شما است.
تمرین ۲: کادر تصویری ۲۰x۲۰ سانتیمتر ترسیم کنید و آن را به بیست و پنج مربع ۴x۴ سانتیمتر تقسیم کنید (با تقسیم طول و عرض کادر به پنج قسمت مساوی). سپس در داخل یکی از خانه ها شکلی ساده را ترسیم کنید. این شکل را در مربع های دیگر تکرار کنید. اگر از نتیجه کار رضایت ندارید، دوباره با تغییر شکل پایه، تمرین را تکرار کنید.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.